![]() قصه ی غم انگیز نه! غصّه ی دلگیریست؛ به خورشید غزل خوان نگاه می کنم و می خوانم ناز آفتابگردان را... نمی پوشانم دستان سرد تماشا و با تمام توان دستان گرم نفس ها را می فشارم می نشینم به التماس دریای غروبی رنگ و می بوسم مروارید طلوعی رنگ را... می بویم باغچه ی نمناک و در آغوش می گیرم غنچه گل سرخ را... می بینم اشک باران را و قد می کشم زیر سایه برگ نجیب مرا ببخش تقصیر من نیست می خواهم ببینم، امّا امان از دست این دنیای بی ذوق! نظرات شما عزیزان:
سلام همه مطالبتو خودندم همشون شوت بودن ببخشید خوب بودن ممنون که منو اد کردی
![]() ![]() ![]()
Badan Behet Migam Nemidonam درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |